کد مطلب:133232 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:226

دیدار با حر
از امام، پس از ملاقات با حر، دو خطبه نقل شده كه ذیلا از نظر می گذرانیم:

پیش از نماز ظهر چنین فرمود:

«ای مردم! من به سوی شما نیامدم مگر از آن رو كه نامه های شما به من رسید و فرستادگان شما پیش من آمدند. اگر بر همان تصمیم هستید كه به من عهد و میثاق اطمینان بخش دهید و اگر چنین نمی كنید و قدوم مرا ناخوش دارید، من به همان جا كه آمده ام بازمی گردم.»

مردم ساكت بودند؛ هیچ كس حتی یك كلمه نگفت. پس از نماز عصر چنین فرمود:

«مردم! رسول خدا فرموده: هر كس پادشاه ستمگری بیند كه حرام خدا را حلال شمرده و عهد خدا را شكسته و با سنت او به مخالفت برخاسته و در بین بندگان خدا به گناه و دشمنی كار می كند و او را به وسیله ی كاری یا گفتاری سرزنش نكند، بر خداست كه او را به همان سرنوشت آن شاه دچار سازد. آگاه باشید كه این جماعت، ملازم شیطان شدند و از فرمانبری خدای رحمان سرباز زدند. فساد و تباهی پدید كردند و حدود الهی را تعطیل نمودند. «فی ء» و اموال عمومی را انحصاری كردند، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كردند و من از دیگران بر این امر (خلافت)


سزاوارترم. نامه های شما و فرستادگان شما پیش من آمدند كه شما بیعت كرده اید. اگر به بیعت خود وفا كنید بهره مند شده اید و رشد یافته اید. من حسین بن علی علیه السلام، فرزند فاطمه علیهماالسلام، دختر رسول خدایم. جان من با جان شما و خانواده ی من با خانواده ی شماست.»

خطبه بعد از نماز عصر را به ترتیب ذیل نیز روایت كرده اند:

«ای مردم! از خدا بترسید و حق را برای اهل حق بشناسید. خدا از شما راضی خواهد بود. ما اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله، برای سرپرستی این امر از این مدعیان كه آنچه ادعا می كنند، ندارند و در بین شما به جور و عدوان رفتار می كنند. شایسته تریم. اگر جدا ما را خوش ندارید و به حق ما جاهلید و رأی شما غیر از نوشته ها و قاصدهای شماست، من برمی گردم.»

حر از نامه ها، اظهار بی اطلاعی كرد و پس از آنكه نامه ها را به او ارایه كردند، گفت: به خدا ما از آنها نیستیم كه نامه نوشته و فقط مأموریم شما را تسلیم ابن زیاد كنیم. امام فرمود:

«مرگ از این كار به تو نزدیكتر است!» و وقتی خواست حركت كند و حر مانع شد، به او فرمود: «مادرت به عزایت نشیند!» و بالاخره وقتی توافق شد كه به طرف چپ - جاده «عذیب» و «قادسیه» - بپیچند، حر به امام علیه السلام گفت: به خدا اگر بجنگی كشته می شوی، امام فرمود:

مرا از مرگ می ترسانی؟ من هم گویم كه آن مرد اوسی كه می خواست به یاری رسول خدا رود و پسر عمویش آو را می ترسانید، گفت:



سأمضی و ما بالموت عار علی الفتی

اذا مانوی حقا و جاهد مسلما



و واسی الرجال الصالحین بنفسه

و فارق مثبورا و خالف مجرما



فان عشت لم اندم و ان مت لم الم

كفی بك ذلا ان تعیش و ترغما



یعنی «من می روم و مرگ برای جوانمرد عار نیست اگر نیت حق داشته باشد و از سر مسلمانی به جهاد پردازد، جان خویش را در راه مردان شایسته بر كف گیرد، از تباه شدگان ببرد و با مجرمان به مخالفت خیزد. من اگر زنده مانم، پشیمان نشوم و اگر بمیرم، ملامت نكشم. برای تو همین ذلت بس كه زنده بمانی و دماغت را به خاك مالند.»


امام علیه السلام، در این صحنه كه آرام ترین برخورد متخاصمین است، برای اولین بار برای مردم كوفه، اصول و مبانی مرام خود را تشریح می كند. او وظیفه ی اجتماع را در برابر ستمگری های شاه ستمگر مطرح ساخته و سخن از انحرافات جاری در دستگاه حكومت وقت می گوید. او اصول انحرافات را تبعیت از شیطان، نافرمانی خدا، فساد و تباهی، تعطیل حدود الهی، انحصاری كردن اموال عمومی، ادعاهای دروغ و تو خالی، جور و ستم و بالاخره حرام كردن حلال و حلال كردن حرام خدا می داند.

او، سپس خود را معرفی می كند و شایسته ی خلافت اعلام می دارد، و در عین حال پیشنهاد مسالمت آمیز می دهد و می گوید چون آمدن او بر مبنای دعوت مردم بوده، اگر حالا تغییر عقیده داده اید من برمی گردم. او با استشهاد به اشعار سرباز اوسی، آمادگی خود را برای شهادت اعلام می دارد. عكس العمل سپاه مخالف در برابر این بیانات اصولی، تنها سكوت بود. و تنها گفتگویی كه در این صحنه ملاحظه می شود دو جمله ی تند از امام خطاب به «حر» است كه وی به حكم ادب و نجابت، مراعات احترام امام علیه السلام می كند و در مقام پاسخگویی برنمی آید.همان طور كه اشاره كردیم برخورد امام علیه السلام با «حر»، آرامترین صحنه های مواجهه طرفین است و این بدون علت نیست؛ توجه به این نكته و بحث از علت این آرامش، برای دریافت روحیات خصم، لازم و ضروری است. به نظر می رسد علت، دو چیز است: یكی آن كه فرماندهی بر عهده ی مردی مؤدب و نجیب و اصولی است و روحیه ی فرمانده، در سپاهیان مؤثر است. وقتی همراهیان حر می بینند او پشت سر امام نماز می خواند و در پاسخ تندی او، ادب می كند، آنها نیز ناگزیر به پیروی از رویه ی او هستند. دیگر آن كه روحیه ی عمومی هر چند فرسوده و از وفاداری نسبت به امام عاجز بود، ولی امام در نظرها محترم و در عمق دل مردم عزیز و محبوب بود و سواد جمعیت هیچ گاه نسبت به او بغض و كینه نداشت و اگر وعد و وعید و ارعاب و تخویف سفلگان و فرومایگانی چون یزید و ابن زیاد و شمر نبود، هیچ گاه مردم در برابر او تا این اندازه تند و جسور نبودند كه به رویش شمشیر كشند و خونش را بریزند.


بطوری كه در صفحات آینده خواهیم دید، وقوف بر ابزار تبلیغاتی حكومت اموی به خصوص ابن زیاد و بررسی روحیات مردم در روز عاشورا و انقلابات بعدی و گریه های زن و مرد كوفه به هنگام ورود اسرا، همگی حاكی از این است كه دستگاه جبار یزید با استفاده از ضعف و ترس عمومی و استخدام روحیات جاه طلبانه ی كسانی مثل: ابن سعد، بطور قهری و با حركت فریبكارانه سپاهیانی جمع كرده، و به جنگ امام فرستاده بودند و گرنه، مردم طبعا از جنگ با وی گریزان بودند.

و این خاصیت روح جامعه های كم رشد است كه بر اثر نداشتن ایده ی ثابت و راه روشن و شخصیت ذاتی، یك جو اجتماعی آلوده و تاریك به وجود می آورند و سردمداران محیط و بازیگران صحنه های سیاسی، مجال می یابند كه هر گونه رعد و برق های وحشت انگیز ایجاد كنند و صحنه های دلفریب و دلاویز نمایش دهند تا عده ای را بدان ترتیب برسانند و دسته ای را بدین صورت بفریبند. و ما در صحنه های آینده، این حقیقت را بهتر لمس خواهیم كرد.